
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۷۱۳
۱
بیا غم از بر آن یار غمگسار رسید
دعا بسی و ثناهای بی شمار رسید
۲
به نامه کرد مشرف مرا نگار به لطف
جهان ز نامه و نامش به اعتبار رسید
۳
از آن نوازش و الطاف بنده پرور او
چه خرّمی به دل تنگ سوگوار رسید
۴
صبا ببر تو پیامی ز من به سوی نگار
که بس جفا به من خسته دل ز یار رسید
۵
بیا و چاره ی درد دلم کن از سر لطف
که جان به لب ز غم رویت ای نگار رسید
۶
گل وصال تو را خلق گل فشان کردند
مرا ز گلشن وصلت نصیب خار رسید
۷
خبر به بلبل شوریده ده صبا زنهار
که وقت بانگ تو و ناله هزار رسید
۸
جواب دادم و گفتم به گل بگو باری
که جان غمزده بر لب ز انتظار رسید
۹
ز روزگار بگو تا که طرف بربندد
بسی ملال که ما را ز روزگار رسید
نظرات