
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۷۳۹
۱
با ما چو وفا نمی کند یار
او را به مراد خویش بگذار
۲
گر کرد جفا و جور سهلست
ای دل تو وفای خود نگه دار
۳
یاریست که مهر ما ندارد
ما در غم عشق او چنین زار
۴
در خواب خوشست دلبر و من
شبها ز غم فراق بیدار
۵
خندان شده او چو گل به حالم
گریان شده من چو ابر آذار
۶
یارب غم عشق آن دلارام
از جان من شکسته بردار
۷
گر میل وفای ما ندارد
هر لحظه نهد مرا به دل بار
۸
بودیم عزیز مصر دلها
گشتیم بر تو در جهان خوار
۹
گویند جهان وفا ندارد
بنما تو به ما یکی وفادار
نظرات