جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۷۴۶

۱

ای دل مجروح مهجور پریشان روزگار

همچو زلف دلبران پیوسته ای در نور و نار

۲

کار تو بالا گرفت و کار ما از دست رفت

در فراق روی او اینست ما را کار و بار

۳

او ز حال زار ما گرچه فراغت باشدش

دیده ی بختم نهاده روز و شب در انتظار

۴

گفت صبری پیش گیر و بیش ازین انده مخور

زانکه نوش از نیش باشد دایماً و گل ز خار

۵

ما چو خاک راه تو خواریم و تو چون سرو ناز

عیب کی باشد اگر روزی کنی بر ما گذار

۶

نرگس سرمست در بستان فکنده سر به پیش

تا که چشم دلفریبت کی کند دفع خمار

۷

بنده گر بسیار داری در جهان عیبت که کرد

لیکن از مهر و وفاداری یکی را گوش دار

تصاویر و صوت

نظرات