
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۷۴۹
۱
تا چند به ما جفا کند یار
وز خویشتنم جدا کند یار
۲
جان در سر کار عشق کردیم
گفتم که مگر وفا کند یار
۳
وین خسته دل حزین ما را
از وصل شبی دوا کند یار
۴
وز لعل لب شکر فروشش
کام دل ما روا کند یار
۵
گفتم که مگر چو سرو بستان
از جان همه میل ما کند یار
۶
آن ترک خطا بریخت خونم
تا چند چنین خطا کند یار
۷
امّید من شکسته خاطر
از وصل چرا هبا کند یار
۸
آخر ز چه روی بی گناهی
بر ما ستم و جفا کند یار
۹
چندین ستم و جفا نگویید
بر جان جهان چرا کند یار
تصاویر و صوت

نظرات