
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۷۵
۱
پیکان واقعات دلم را به غم بدوخت
مهر رخت به آتش هجران مرا بسوخت
۲
دیگر به ماهتاب چه حاجت بود مرا
چون شمع روی آن بت مه روی برفروخت
۳
تا از نظر برفت مرا آن رخ چو ماه
گویی دلم دو دیده ی مهر از جهان بدوخت
۴
گرچه عزیز مصر دل خسته ی مَنی
یوسف به سیم ناسره نتوانمش فروخت
۵
از آتش فراق تو کافروخت بر دلم
جانم بسوخت و بر من مسکین دلت نسوخت
۶
خیاط روزگار جفاجوی سفله خوی
جز جامه ی فراق به بالای ما ندوخت
نظرات