
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۷۵۳
۱
ای صبحدم نسیم سر زلف تو بیار
یا از من غریب پیامی ببر به یار
۲
از من بگویش ای بت نامهربان شوخ
کشتی مرا به وعده وصل و به انتظار
۳
تا کی کشی چنین تو سر از ما چو سروناز
تا کی به جست و جوی تو گردم به هر دیار
۴
از باده ی فراق تو سرمست بوده ام
بوسی بده ز لعل تو تا بشکنم خمار
۵
فریاد من ز دست نگاریست بوالعجب
کاو را به غیر جور و جفا نیست هیچ کار
۶
بارم ز عشق بر دل و کارم نه بر مراد
ما را به روزگار تو اینست کار و بار
۷
از روزگار آه کشم یا جفای یار
آهی کشم ز یار و هزاران ز روزگار
۸
فریاد خستگان سرِ تیغ هجر رس
زین بیش جور بر من مسکین روا مدار
۹
کامم بده ز دولت وصلت چرا که هست
بر یارم اشتیاق و جهان نیست پایدار
نظرات