جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۷۵۴

۱

تو تا کی همچو سرو از ما کشی سر

نیاری جز جفا از بهر ما بر

۲

نمی گویم که تا چندم گذاری

من بیچاره را چون حلقه بر در

۳

منم بر بستر هجران فتاده

تو در عیش و طرب با یار دیگر

۴

به تاریکی زلفت درفتادم

به بویش گر توانم گشت رهبر

۵

مگر خورشید رویت را ببینم

اگرچه نیستم جانات در خور

۶

من بیچاره هستم در فراقت

ز چشم و دل میان آب و آذر

۷

اگرچه نیستت با ما عنایت

ز جان گوید جهان کز عمر برخور

تصاویر و صوت

نظرات