
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۷۶۵
۱
عشق بازی با چنان یاری چه خوش باشد دگر
ور بود همچون تو دلداری چه خوش باشد دگر
۲
قامتش سرویست در بستان جان دانی که چه
روی او دیدن به گلزاری چه خوش باشد دگر
۳
گفته بودی جان بده با عشق تا از جان بود
گر بفرمایی چنان کاری چه خوش باشد دگر
۴
بار عشقش بود بر خاطر مرا باری مدام
گر نهد بر یاد سرباری چه خوش باشد دگر
۵
مدّتی باشد ز چشمم غایب آن چشم و چراغ
گر نماید روی را باری چه خوش باشد دگر
۶
سخت بازارم نمی دانم من مسکین ز عشق
گر نهد آن دوست بازاری چه خوش باشد دگر
۷
بود ما را صحبتی با دوستان معتقد
وین زمان با چست عیاری چه خوش باشد دگر
۸
دل به طرّاری ز دست ما ببرد اندر جهان
صحبتی با شوخ طرّاری چه خوش باشد دگر
۹
ما ز جور چرخ نافرمان بسی آزرده ایم
بر دل مجروح آزاری چه خوش باشد دگر
نظرات