
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۷۶۶
۱
از شراب وصل او مستم دگر
وز غم بیهوده وارستم دگر
۲
تا چو سرو از پیش ما برخاستی
با غم روی بنشستم دگر
۳
تا گشادی طرّه ی زلف سیاه
جان و دل در کار تو بستم دگر
۴
گفتم از دامت برون آیم به صبر
کرده ای از زلف پا بستم دگر
نظرات