
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۷۶۹ - استقبال از حافظ
۱
ای دل ار سرگشتهای از جور دوران غم مخور
باشد احوال جهان افتان و خیزان غم مخور
۲
تندباد چرخ چون در آتش عشقت فکند
آبرویت گر شود با خاک یکسان غم مخور
۳
گرچه چون یعقوب گشتی ساکن بیت الحزن
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
۴
در طلب باش و مباش از لطف یزدان ناامید
هم به امّیدی رسند امیدواران غم مخور
۵
کعبه مقصود خواهی رو متاب از بادیه
دل بنه بر درد از خار مغیلان غم مخور
۶
درد او بهتر ز درمانست بنشین صبر کن
درد دل را گر نیابی هیچ درمان غم مخور
۷
اعتمادی نیست بر کار جهان خرسند باش
آب باز آید به جوی رفته ای جان غم مخور
۸
باغبانا صبر کن با زحمت زاغان بساز
بلبل شوریده باز آید به بستان غم مخور
۹
ای جهان تا کی دل از کار جهان داری ملول
روزگارت عاقبت گردد به سامان غم مخور
نظرات