
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۷۷۲
۱
بیچاره دل به درد تو تا کی بود صبور
جان را تو قوّتی و دلم را تویی سرور
۲
تا چند صبر باشدم از روی مهوشت
تا کی بود شکیب بگو دیده را ز نور
۳
آنچ از فراق تو به سر ما گذشت دوش
شرح بلای آن نتوان گفت در حضور
۴
در جنّت ار برند مرا بی حضور دوست
بی وصل جان فزاش نخواهم جمال حور
۵
ای جان نازنین من آخر بگو ز ما
تا کی تو دور باشی و من باشم از تو دور
۶
آخر ترّحمی به من و حال من بکن
بیچاره دل ز روی تو تا کی شود به دور
۷
گویی صبور باش به هجران تو در جهان
دیدی که هیچکس شود از جان خود صبور
نظرات