
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۷۷۵
۱
نکهت خطّست یا بوی بنفشه یا عبیر
یا نسیم زلف دلدارم که باشد دلپذیر
۲
بوی زلفت چون بنفشه سود می دارد عظیم
در دماغ جان من زان روی باشم ناگزیر
۳
جان ز من خواهی نگارا تا فرستم پیش کش
زآنکه می دانی بجز جان هیچ نبود با فقیر
۴
با وجود این همه فقر و بلای فاقه هم
جان به نزد همّت صاحبدلان باشد حقیر
۵
راست می پرسی ز ما چون قامت او سرو نیست
جز خیال روی او ما را نباشد دستگیر
۶
در حدم ناید قدش زیرا که باشد بی عوض
در خیالم نگذرد از بس که باشد بی نظیر
۷
من جوانی داده ام بر باد عشق از جور یار
تا نگویی یک زمان آسوده ام از چرخ پیر
۸
صبر فرمایی مرا در عاشقی مشکل بود
طفل راه عشق تو چون صبر بتواند ز شیر
۹
من به امیدی دهم جان تا نظر بر ما کند
آه اگر لطفش نباشد در جهانم دستگیر
نظرات