
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۷۸۱
۱
ای که دل برده ای ز دستم باز
به چه از ما نظر گرفتی باز
۲
چه کنم چون به حضرت تو مرا
جز صبا نیست محرم این راز
۳
کی کند حال زار ما عرضه
پیش دلدار و زود گردد باز
۴
که دل من کبوتریست زبون
در هوای غم تو ای شهباز
۵
ترک مهر رخت نیارم کرد
گر نهندم چو سیم و زر به گداز
۶
دولت وصلت از خدا طلبم
ای دو چشم جهان به پنج نماز
۷
در چمن قدّ تو چو بخرامد
به چنین جلوه هیچ سرو به ناز
۸
سرو جانی گذر سوی ما کن
هست ما را به قامت تو نیاز
۹
جان ما بر لب آمد از غم تو
راست گویم ز حد ببردی ناز
نظرات