جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۷۸۶

۱

صبا مرا به جهان نیست جز تو محرم راز

مرا به روی نگارین خویش هست نیاز

۲

چو حال زار من خسته دل تو می دانی

که جان رسید مرا بر لب از فراقش باز

۳

به گوش او نرسیده حکایت دردم

که مونس دل ما بود یار بنده نواز

۴

مگر ز روی ترحّم نظر کند بر ما

درآید از در بختم شبی چو سروی ناز

۵

ز دست طعنه ی دشمن به جان رسید دلم

که همچو شمع زبانش بریده باد به گاز

۶

شدم ز شدّت هجر رخ تو بیچاره

ز لطف چاره ی کار من غریب بساز

۷

هوای کوی غمت بس بلند افتادست

کبوتریست دلم چون کند درو پرواز

۸

رخم نمود به اسب جفا بزد فرزین

درین میانه ببین مات می شود سرباز

۹

اگرچه می رسدت ناز ای سهی سروم

دگر به بخت جهان ناز کرده ای آغاز

تصاویر و صوت

نظرات