جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۷۸۸

۱

آن سرو راست را که همی پرورم به ناز

از آب دیده، چون بودم بر قدش نیاز

۲

آبم ببرد آن رخ چون آتشش از آن

در بوته ی فراق چو سیمیم در گداز

۳

تا چند با فراق تو سازیم ای صنم

یک شب به وصل کار من خسته دل بساز

۴

ما در میان بحر غمش اوفتاده ایم

از ما کناره کرد قدی همچو سرو ناز

۵

جانم به لب رسید ز دست فراق او

ای باد صبحدم تو بگویش به گوش راز

۶

چشمم به ابروی تو چو محراب کرده ام

چون قبله دلی تو از آن می برم نماز

۷

ما در جهان پناه به قدر تو کرده ایم

آن سرو سایه از چه ز ما برگرفت باز

تصاویر و صوت

نظرات