جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۷۹۸

۱

نیاز من به رخ خود مکن ز خویش قیاس

مرا به دیده ی اخلاص و بندگی بشناس

۲

اگرچه نیست به سوی منت نظر لیکن

مراست بر دل از الطاف دوست شکر و سپاس

۳

شبی به دست دلم ده دو زلف مشکین را

به جان تو که مده بیش ازین مرا وسواس

۴

به ششدر شب هجران مکن گرفتارم

بزن سه شش به مراد دلم کنون در طاس

۵

ترّحمی به دل تنگ ناتوانم کن

زرنگ روی من خسته کن غمم احساس

۶

اگر مداد شود آب جمله دریاها

اگر سما و ارض می شود همه قرطاس

۷

وگر ملائکه این شرح حال بنویسند

به سالها نتواند کرد فکر و قیاس

۸

شناختیم و بدیدیم کام خاطرشان

مباد در دو جهان ناکسان حق نشناس

تصاویر و صوت

نظرات