
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۸۲۶
۱
اگرچه یاد نیاید به سالها ز منش
هزار جان گرامی فدای جان و تنش
۲
منم حزین ز غم روزگار و آن دلبر
فراغتی بود از حال یار ممتحنش
۳
ز جان ما رمقی بود باقی اندر تن
صبا رسید و بیاورد بوی پیرهنش
۴
مگر که نام تو می برد غنچه در بستان
درید باد صبا نیک سر به سر دهنش
۵
اگر چنانچه زند با تو سر و لاف از قد
برون کنند به صد جور و خواری از چمنش
۶
بگو چگونه تشبّه کنم رخش با ماه
چه جای آن که چو گل گویم و چو یاسمنش
۷
مرا که نام بود در جهان به بندگیش
فدای جان و تن او هزار همچو منش
۸
اگر به خاک جهان بگذری پس از صد سال
نسیم مهر تو آید هنوز از کفنش
نظرات