
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۸۳۲
۱
بیا تا در برت گیرم چو جان خوش
دهم در پای تو جانا روان خوش
۲
به چوگان دو زلفم زن که چون گوی
دوم در پای اسبت سر دوان خوش
۳
بیا در گلستان تا گوشه گیریم
که باشد موسم گل بوستان خوش
۴
به سوی ما خرام ای جان که دانم
بود در پای سرو آب روان خوش
۵
به بانگ بلبل و قمری سحرگاه
نگارا هست طرف گلستان خوش
۶
نوای چنگ و عود و ناله نای
نباشد هیچ بی آن دلستان خوش
۷
اگر باشد وصال دوست باری
که باشد آن همه با دوستان خوش
۸
فرو ریزد ز درد روز هجران
ز دیده اشک من چون ناودان خوش
۹
جهان در وقت گل خوش گشت لیکن
مبادا بی تو کس را در جهان خوش
نظرات