
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۸۳۵
۱
چرا کردی مرا از دل فراموش
گرفتی دیگری جز من در آغوش
۲
نو پنداری که ما اینها ندانیم
به راهت ما همه چشمیم و هم گوش
۳
نه شرط مردمی باشد نه یاری
که در سختی کند یاری فراموش
۴
چه پوشانی به رویت برقع ای دوست
نشاید کرد آتش زیر سر پوش
۵
به هجران سوختم بنوازم از وصل
که گه زهر آید از زنبور و گه نوش
۶
به جان آمد جهان از بردباری
بگو تا کی شود در هجر خاموش
۷
بگفتا شربت هجران که تلخست
چو داری در قدح حالی تو می نوش
نظرات