
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۸۴۳
۱
نگارینا مکن بر من ستم بیش
مزن زین بیش تو بر ریش من نیش
۲
ز وصلم کام دل می ده خدا را
مجو زین بیشتر کام بداندیش
۳
تو خویشی بیش ازین ما را میازار
که فرقی باشد از بیگانه تا خویش
۴
به ترکش چون توان کز تیر مژگانش
اگر قربان شوم بهتر درین کیش
۵
مرا داغ فراقت هست بر جان
نمک واجب نباشد بر سر ریش
۶
چه گویم مدّعی بد سرانجام
چه با من در میان بودش ازین پیش
۷
تو سلطان جهانداری خدا را
مشو غافل دمی از حال درویش
نظرات