
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۸۴۷
۱
ای به رخت نیاز من از حد و اندازه ی بیش
بر دل ریش ما بگو چند زنی ز غمزه نیش
۲
ریش غم تو بر دلم هست ز تیغ روز هجر
دور مدار دلبرا مرهم وصل خود ز ریش
۳
مرهم وصل چون نداد لطف تو ای طبیب من
بر سر ریش خاطرم بیش نمک مزن به ریش
۴
تیر جفای ترکشت بیش مزن به جان ما
زآنکه فضای کوی تو قبله بود مرا و کیش
۵
جور کشیدنم ز تو بس عجب اوفتاده است
خویش منی و این ستم کس بکند به جای خویش
۶
روز وداع مشکلست از رخ خوب دلبران
بین که چه حالتی بود دل ز پس و رهم ز پیش
۷
یک نظری ز لطف خود سوی جهان فکن که من
دم به دمم به روی تو صبر کمست و عشق بیش
نظرات