
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۸۵۴
۱
قدّش صنوبریست روان در میان باغ
دارد بر آستین ز گل و نسترن فراغ
۲
از پیش ما جدا مشو ای جان که در تنم
جان جهانیان تویی ای چشم و ای چراغ
۳
از دست باد صبح نسیمی به ما فرست
از زلف عنبرین که بیاسایدم دماغ
۴
یک شب به وصل خویش نوازم که سالها
تا بر دلم نهاده ای از هجر خویش داغ
۵
همچون قدت نخاست سهی سرو در چمن
نشکفت چون رخ تو گلی در میان باغ
نظرات