جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۸۵۵

۱

ای دل به گرد کعبه کوی تو در طواف

وی جان زده ز دولت وصل رخ تو لاف

۲

گفتم شبی به دولت وصلت نوازشی

فرما، جواب داد مگو بیش ازین گزاف

۳

گفتم به حلق تشنه ما ریز جرعه ای

زان جام لعل رنگ تو از دُرد یا ز صاف

۴

ما را به غیر بندگی تو گناه نیست

گر می زنی به تیغ جفا ور کنی معاف

۵

گر نیست در دلت که دهی کام ما ز لب

ما را ز عین عاطفتت یک نظر کفاف

۶

در بحر خاطرت نگذشتم چو کاه برگ

باریست بر دلم ز غمت همچو کوه قاف

۷

بازآ که در غمت ز جهان رفت صبر و هوش

بگذشت زاریم ز سر «فا» و «لام» و کاف

تصاویر و صوت

نظرات