جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۸۵۹

۱

چنان به وصل توأم از میان جان مشتاق

که هست مرده بیچاره بر روان مشتاق

۲

اگرچه دوست چنان نیست با من مسکین

به وصل دوست ز جان و دلم همان مشتاق

۳

به روی دوست چه گویم چگونه مشتاقم

چنانکه بلبل بی دل به گلستان مشتاق

۴

من از جهان به تو مشتاقم ای پری رخسار

وگرچه نیست تو را دل به دوستان مشتاق

۵

منم به جان تو جانا که نیست خاطر من

به هیچکس بجز از دوست در جهان مشتاق

۶

وصال کعبه مقصود ار اتّفاق افتد

به جان تو بدواند به سر روان مشتاق

تصاویر و صوت

نظرات