
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۸۶۰
۱
ما را ز حد برفت ز درد تو اشتیاق
تا کی کشیم زهر فراق تو در مذاق
۲
رحمی به حال زار من مستمند کن
زان رو که نیستم پس ازین طاقت فراق
۳
آن طاق و جفت من که ببازید عشق تو
با درد عشق جفت شدیم وز صبر طاق
۴
جان می دهیم بر سر کویش ز گفت و گوی
یک شب وصال دوست مگر افتد اتّفاق
۵
در آرزوی روی تو و لعل دلکشت
در نار محرقست تن و دل در احتراق
۶
از نور شمع طلعت تو مهر در کسوف
وز تاب آفتاب رخت ماه در محاق
۷
صبح از فروغ نور جمال تو مشتقست
شب را ز شام ظلمت زلف تو اشتقاق
۸
گر خاکبوس خاک درت ممکنم شود
بالای هفت منظر گردون زنم رواق
۹
تا کی کشیم جان و جهان از میان جان
بار جفا و جور تو و درد اشتیاق
نظرات