جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۸۷۱

۱

دردی که مراست بر دل تنگ

از دست جفای شاهدی شنگ

۲

آخر تو بگو که با که گویم

کاو هست همه جفا و نیرنگ

۳

یک ذره وفا به دل ندارد

دارد دلکی ز آهن و سنگ

۴

از وصل نکرد شادمانم

هجرانش ببرد از رخم رنگ

۵

گر تیغ زند ز دست و بازو

نگذاشت ز دامنش دلم چنگ

۶

جای تو در اندرون جانست

گر دور شوی هزار فرسنگ

۷

زین بیش جفا مکن تو بر ما

بگذار تو جای صلح در جنگ

۸

مگذار که آینه جمالت

گیرد ز شرار آه ما زنگ

۹

از دست جفای چرخ غدّار

اقصای جهانست بر دلم تنگ

تصاویر و صوت

نظرات