جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۸۷۵

۱

چو بودی گر وفا بودی در آن دل

نه دل خوانم ورا کاو هست قاتل

۲

قتیل عشق او گشتم خدا را

چو جان در سر کنم آنک چه حاصل

۳

فراقت پیش ما آسان نباشد

که کار عاشقی کاریست مشکل

۴

نظر بازان درین صورت چه دانند

که کار غرقه چون شد بر سواحل

۵

ز جان مهرت نخواهم کرد بیرون

که جای سرو جان ماست در دل

۶

سرشتستند مهرت با گل من

که جای سرو بستانیست در گل

۷

چو بندم ریزد از هم مهر رویت

نخواهد رفت بیرون از مفاصل

۸

ملامت عاشقان را کم توان کرد

نصیحت را نمی باشند قابل

تصاویر و صوت

نظرات