جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۸۷۶

۱

رفتی و در غم تو بماندم فگار دل

بازآی تا کنیم به پایت نثار دل

۲

آخر نگاه دار دل خستگان هجر

شاید که آید آخر کارت به کار دل

۳

چون جان به لب رسید ز دست جفای چرخ

برکندم از نگار خود و از دیار دل

۴

گفتم به زلف او که چه کردی تو صید گفت

کردم شکار چون دل او صد هزار دل

۵

حال دل ستمکش محزون من مپرس

بشکستم از فراق رخش روزگار دل

۶

رفتیم و کامی از تو ندیدیم عاقبت

بگذاشتیم بر در تو یادگار دل

۷

دل کز جهان به زلف تو بستیم مشکنش

نازک بود حکایت دل زینهار دل

تصاویر و صوت

نظرات