
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۸۸۲
۱
آسان نمی شود شب وصلم به کام دل
مشکل که نیست بی رخ یارم نظام دل
۲
ای باد صبحدم نتوانی ز روی لطف
کز پیش ما به دوست رسانی سلام دل
۳
از ما سلام و پرسش بی حدّ و بی شمار
دانی که چیست پیش نگارم پیام دل
۴
گو تن هلال گشته ام از آرزوی تو
ای روی دلگشای تو ماه تمام دل
۵
در آتش فراق تو بیچاره جان بسوخت
وز غم هنوز هیچ نپختست خام دل
۶
همچون صراحیم به جگر خون همی رود
باشد مرا دهان چو میم تو جام دل
۷
ای آفتاب روی توأم صبح روزگار
وی مشک بوی زلف توأم گشته شام دل
۸
مانند آهویی دل مسکین ز من رمید
تا گشت زلف سرکشت ای جان مقام دل
۹
ما را مکش به درد فراقت که بیش ازین
دارم به روی چون مه تو اهتمام دل
۱۰
ما غیر لطف تو نداریم در جهان
جز یاد و ذکر دوست چه باشد کلام دل
نظرات