
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۸۸۸
۱
من فدا کردم سر اندر پای دل
چون کنم زین به وفا بر جای دل
۲
در ازل خیاط عشقم دوختست
جامه ی حسن تو بر بالای دل
۳
رای دل بر وصل روح افزای تست
من نمی یارم گذشت از رای دل
۴
بی سواد آن دو زلف عنبرین
جان رسیدم بر لب از سودای دل
۵
جان به بحز غم چنین مستغرقست
من کجا دارم کنون پروای دل
۶
ای لب جان بخش تو جان را مقام
ای سر زلف توام مأوای دل
۷
چون ز دستت سر نخواهد راندن
ای جهان در پای دل در پای دل
نظرات