جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۸۹۸

۱

به زلف سرکش شوریده چون شام

کشیدست او جهانی را در آن دام

۲

به روی چون صبوح باده نوشان

مسلمانان که دیده صبح با شام

۳

ندیده نوشی از لعل لبانت

ز صبرم در فراقت تلخ شد کام

۴

مر آرام دل وصل تو باشد

که در هجران نمی گیرد دل آرام

۵

ز روی لطف بنوازم خدا را

بده از باده وصلم یکی جام

۶

دلم در آتش هجران زمانهاست

فتاده دلبرا ز اندیشه خام

۷

دل مجروح غمگینم بدین سان

روا داری ندیده در جهان کام

۸

چو کام از لعل یارم برنیاید

بباید صبرم از وی کرد ناکام

تصاویر و صوت

نظرات