
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۹۰
۱
خوشا بادی که از کوی تو برخاست
کز او بوی سر زلف تو پیداست
۲
سواد رنگ رخسار تو آورد
ز رنگ و بو چمن دیگر بیاراست
۳
سهی سرو چمن از پای بنشست
چو شمشاد قدش بر پای برخاست
۴
چو ماه چارده روی تو را دید
ز رشک روی تو هر لحظه می کاست
۵
ترحم نیست قطعاً در دل تو
نه دل باشد تو گویی سنگ خاراست
۶
نماند در چمن رنگی و بویی
بجز سرو سهی کاو پای برجاست
۷
نگاری چابک عیار دارم
نه رویش خوش که خویش نیز زیباست
۸
گرفتار غم رویت جهانیست
نه در عشقت به عالم بنده تنهاست
۹
اگر گویم که قدّت سرو جانست
به پیشت راست گفتن را که یاراست
نظرات