جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۹۰۴

۱

نمی بیند دلم از یار خود کام

فغان از دور جور چرخ خودکام

۲

مزاجش توسن و بدخوی و تندست

که در عالم نشد با هیچکس رام

۳

ز جورش هست بر جای گلم خار

بجای باده ام زهرست در کام

۴

نکرد آخر جهان با کس وفایی

نکویی کن که تا گردی نکونام

۵

نداد او کام دل تا خون نگردید

بباید ساختن با خویش ناکام

۶

در او آرام جستن نیست ممکن

که نگرفتست هرگز با کس آرام

۷

مکن بر چرخ سفله اعتمادی

مشو مغرور بر حسن ای دلارام

۸

مسوزم جان به نار هجر جانا

منه بر پای دل از زلف خود دام

۹

به وصلم شاد گردان ای دو دیده

بگفتا رو، که این سودا بود خام

۱۰

من از عشق تو باری سخت زارم

نمی دانم که چون باشد سرانجام

تصاویر و صوت

نظرات