
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۹۱۶
۱
آنکه در عالم ثنایش کرده ام
جان فدای خاک پایش کرده ام
۲
من خیال روی آن زیبا نگار
در درون دیده جایش کرده ام
۳
رای او بر خون ما گر هست و نیست
من ز جان فرمان رایش کرده ام
۴
گر بداند آن نگار بی وفا
من چه سربازی برایش کرده ام
۵
گر رضا بر خون ما دادست یار
من ز جان عین رضایش کرده ام
۶
ترک عمر و جان و صبر و هوش و عقل
ای عزیزان در وفایش کرده ام
۷
درد دل تا چند گویم در جهان
بس تحمّل بر جفایش کرده ام
تصاویر و صوت

نظرات