جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۹۱۸

۱

نازنینا من ز جانت بنده ام

بنده ی عشق توأم تا زنده ام

۲

گر قبول افتم تو را در بندگی

بنده ای با طالع فرخنده ام

۳

چون قدت سروی ندیدم راستی

همچو رخسارت مهی تابنده ام

۴

سرو جانی سایه ای بر ما فکن

سایه ای باید به سر پاینده ام

۵

در شب دیجور هجران از خیال

نور بخشی زان رخ تابنده ام

۶

من چو غوّاصان بحر هجر تو

درّ وصلت را ز جان جوینده ام

۷

تا مرا در تن بود جان در جهان

شکر الطاف تو را گوینده ام

تصاویر و صوت

نظرات