جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۹۲

۱

کدام سرو به بالای دوست ماند راست

بگو دلا و به بستان نظر کن از چپ و راست

۲

نگاه کردم و دیدم ز دور می آمد

نگار و سرو به پیشش به یک قدم برخاست

۳

نه سرو بود و نه طوبی صنوبری دیدم

میان باغ و یقین شد که قد دلبر ماست

۴

به سرو گفت که بنشین ز پا به پیش قدم

تو سرکشی به وجود منی چنین نه رواست

۵

به لرزه در قدمش اوفتاد و گفت منم

کمینه چاکر آن قامتت که بس زیباست

۶

گل از فروغ رخت در چمن ز بار بریخت

مه دو هفته بدیدش ز شرم او می کاست

۷

دلم ببرد ز دست و سپرد ترک خطا

به ابروی کج و زلفش که پر ز چین و خطاست

۸

به غمزه خون جهانی بریخت آن دلبر

دلم ببرد به دزدی ز چشم او پیداست

۹

کسی به قدّ توأش دست رس کجا باشد

کنون چو زیر فلک کار قامتت بالاست

تصاویر و صوت

نظرات