
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۹۲۲
۱
ای خیال روی تو در دیده ام
هست دایم همچو نور دیده ام
۲
بی رخ زیبای تو در ماه و خور
ناکسم گر من در افشان دیده ام
۳
عشق روی تو نگارا در جهان
از دل و جان و جهان بگزیده ام
۴
در سرابستان فردوس برین
بی وصال تو کی آرامیده ام
۵
سرو بالایت ز ما سر می کشد
همچو بید از رشک او لرزیده ام
۶
گر گذر کرد او به ما چون سرو ناز
صد هزاران دردش از بر چیده ام
۷
گر رسد بر زلف تو باد صبا
همچو مار از غبن آن پیچیده ام
۸
بس که کردی بر من بی دل جفا
از وفای تو طمع ببریده ام
۹
سالها تا با غمت گرد جهان
بی سر و سامان چنین گردیده ام
تصاویر و صوت

نظرات