جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۹۲۹

۱

در جوانی قدر خود نشناختم

این زمان حاصل چه چون در باختم

۲

چون گذشت از ما چو باد صبحدم

نیک و بد را این زمان بشناختم

۳

ای بسا مرغ هوس را کز هوا

در سر دام دو زلف انداختم

۴

سر به رعنایی میان بوستان

بر سهی سرو چمن افراختم

۵

با بتان در عرصه شطرنج عشق

ای بسا نرد هوس کان باختم

۶

بس به میدان ملاحت در جهان

باره امید دل را تاختم

۷

از جوانی شاخ و برگی چون نماند

با شب دیجور پیری ساختم

تصاویر و صوت

نظرات