جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۹۳۳

۱

به بوی زلف تو دیوانه گشتم

ز خویش و آشنا بیگانه گشتم

۲

ز شادی دور گشتم در فراقت

به درد عشق تو همخانه گشتم

۳

چو شمع جمع جانی در شبستان

از آن رو بر رخت پروانه گشتم

۴

بسی در بحر بی پایان عشقش

به جست و جوی آن دردانه گشتم

۵

چو مرغ زیرکم افتاده در دام

اسیر بند زلف و دانه گشتم

۶

ندیدم یک زمان کام دل از یار

به عشقش در جهان افسانه گشتم

۷

خراب آباد دنیا را وفا نیست

بسی در گرد این ویرانه گشتم

۸

به بوی زلف عنبرساش عمریست

به گرد کوی آن جانانه گشتم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
Khishtan Kh
۱۴۰۲/۰۷/۰۵ - ۱۹:۲۴:۲۳
چقدر زیبا ⭐