جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۹۴۰

۱

ز حد بگذشت در عشق تو دردم

ببین در آه سرد و روی زردم

۲

به بالین من خسته گذر کن

نگر کز دیده غرقابیم دردم

۳

طبیب درد دلهای حزینی

به جان آمد دل مسکین ز دردم

۴

اگر خواهی که دردم را فزایی

دهم شیرین نفس پیش تو دردم

۵

بت عیسی دمی بنواز ما را

دمی در کار این دلداده دردم

۶

مرا جز بندگی کاری دگر نیست

بگو تا جز وفاداری چه کردم

۷

نظر کن بر من رنجور مهجور

که بس خون دل از دست تو خوردم

۸

منم مستسقی آن لعل پرنوش

در آن چشمست گویی آب خوردم

۹

جهان بگرفت باری در فراقش

ز دیده آب گرم و آه سردم

تصاویر و صوت

نظرات