جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۹۴۱

۱

تا جهانست به سر گرد جهان می گردم

در تکاپوی تو ای دوست به عالم فردم

۲

عهد کردم که نگردم ز تو تا جان دارم

ور بگردم من از این عهد و وفا نامردم

۳

وقت آنست که رحمی بکنی بر دل من

که رسیدست به غایت ز فراقت دردم

۴

مردم از تیغ جفای تو نگارا دریاب

تا به کی نیش زنی بر جگر ما هردم

۵

چه دهم شرح که آن یار جفاپیشه چه کرد

یا من خسته ز جورش چه جفاهای بردم

۶

بارم اندر دل از آن سیب زنخ هست مدام

وز فراق رخ زیبای تو چون به زردم

۷

کردم اندر سرو کارش دو جهان را چه کنم

کردم این ابلهی و کردم و با خود کردم

تصاویر و صوت

نظرات