
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۹۴۳
۱
مدّتی تا ز غمت گرد جهان می گردم
عاشقم گرد در لاله رخان می گردم
۲
به خیال شب وصل تو نگارا تا روز
بر سر کوی غمت نعره زنان می گردم
۳
دلبرا در چمن حسن تو همچون سوسن
من به مدح رخ تو جمله زبان می گردم
۴
مشکنم دل که به میدان فراقت هر دم
همچو گوی از غم چوگانت به جان می گردم
۵
گفتمش روی مپوشان صنما از ما گفت
من پری زادم از آن از تو نهان می گردم
۶
همه آنست ترا حسن و مرا عشق اینست
لاجرم ای دل و جان در پی آن می گردم
۷
گرچه پیرست جهان لیک به الطاف خدا
باز از دولت وصل تو جوان می گردم
نظرات