
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۹۵۲
۱
دوش رویش به خواب می دیدم
روشنش همچو آب می دیدم
۲
در شب تار محنت هجران
چشمه ی آفتاب می دیدم
۳
شکر معبود کردمی که رخش
یک زمان بی نقاب می دیدم
۴
آن دو چشمان همچو نرگس او
نیک مست و خراب می دیدم
۵
وان لب لعل آبدارش را
پر ز درّ خوشاب می دیدم
۶
کاجکی زان دهان شیرینش
هم به تلخی جواب می دیدم
۷
دل خود را بر آتش عشقش
همه شب چون کباب می دیدم
۸
چشمه چشم ما سرابی بود
سر او در سراب می دیدم
۹
ای دریغا اگر به بیداری
روی او بی حجاب می دیدم
۱۰
وز جهانم نشد میسر وصل
کاجکی هم به خواب می دیدم
نظرات