جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۹۵۸

۱

ز هجر روی تو یارا به کام اغیارم

روا مدار که از دیده خون دل بارم

۲

به بوی وصل تو عمریست تا من مسکین

به جان تو که درین آرزو گرفتارم

۳

مرا سریست که در پای عشقت اندازم

به دست آورمت بخت اگر شود یارم

۴

اگرنه وصل تو باشد امیدواری من

به جان دوست که از هر دو کون بیزارم

۵

به خواب دوش قدش در کنار ما آمد

اگر غلط نکنم آن خیال پندارم

۶

در آرزوی دمی تا برآورم با تو

چو شمع شب همه شب تا به صبح بیدارم

۷

اگر عزیز نداری مرا و خوار کنی

روا مدار خدا را که من تو را دارم

۸

اگرچه لایق وصلت نبوده ام به جهان

ز بهر روز فراقت شبی نگه دارم

تصاویر و صوت

نظرات