
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۹۶۳
۱
نگاری چابک و دلبند دارم
دل و جان در غمش در بند دارم
۲
به امّید وصال آن گل اندام
دل بیچاره را خرسند دارم
۳
دو دیده بر سر راه وصالت
بگو ای نور دیده چند دارم
۴
ز رخسار و لب عاشق فریبت
به درد دل دوا گل قند دارم
۵
به رخسار چو آتش چشم بد را
دل و جان و جهان اسفند دارم
۶
به مرغ دل بگفتم رو هوا گیر
بگفت از زلف او پابند دارم
۷
دلم پرخون هجرانست باری
جفا بر جان از آن دلبند دارم
نظرات