جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۹۶۴

۱

دلا من آرزوی یار دارم

هوای کوی آن دلدار دارم

۲

بتم گرچه ره دیدار دربست

هنوز اندیشه ی دیدار دارم

۳

اگرچه چشم بختم ماند در خواب

دو دیده در غمش بیدار دارم

۴

نه در هجرش شکیبایی توانم

نه با دردش کسی غمخوار دارم

۵

به حال زار من آگه ندارد

که بر جان از غمش آزار دارم

۶

اگر وصلش ندارد کار با من

منش با هجر باری کار دارم

۷

ز تیر غمزه اش در شست ابرو

تنی زار و دلی افگار دارم

۸

چو بخت از صحبت یارم جدا کرد

ضرورت کار با اغیار دارم

۹

شدم چون نرگسش بیمار و در دل

غم آن نرگس بیمار دارم

تصاویر و صوت

نظرات