
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۹۷۰
۱
من به بوی سر زلفت نگرانی دارم
با لب لعل تو آمیزش جانی دارم
۲
حال دل با همه کس راست نمی یارم گفت
زآنکه با گوش تو من راز نهانی دارم
۳
سر فرو ناورم ای دوست به کون و به مکان
زآنکه از لطف خدا تاج کیانی دارم
۴
بیش از این سرمکش از بنده تو ای سرو روان
مهر دل با رخت ای یار تو دانی دارم
۵
گفتم از دست تو ای شوخ جفاجو روزی
دل خود باز ستانم که ضمانی دارم
۶
بیش از این بار غم هجر منه بر جانم
هیچ دانی که به هجرانت توانی دارم
۷
گرچه هیچم عملی نیست نباشم نومید
زانکه در طبع جهان جوهر کانی دارم
نظرات