
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۹۷۴
۱
به عالم غیر تو دلبر ندارم
بجز لطفت کسی دیگر ندارم
۲
گرم چرخ فلک هم دست باشد
من از خاک درت سر بر ندارم
۳
بجز بوی سر زلفت نگارا
در این شبهای غم رهبر ندارم
۴
اگر عالم همه خورشید رویند
بجز مهر رخت در خور ندارم
۵
مرا تا بوی زلفت در دماغست
چنان میلی سوی عنبر ندارم
۶
گرم رانی ورم بنوازی ای دوست
من از مهر رخت دل بر ندارم
۷
به درگاه تو غیر جان سپاری
به جان تو که من در سر ندارم
۸
شبی گر بازم آیی از در ای جان
ز بخت خویشتن باور ندارم
۹
بجز ورد دعایش من شب و روز
جهانا آیتی از بر ندارم
نظرات