جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۹۸۲

۱

جانا ز دست عشق تو فرسوده خاطرم

گر دورم از نظر به دل و جانت حاضرم

۲

منظور من تویی به جهان ای جهان جان

وز دیده بر جمال تو ای دوست ناظرم

۳

چون من کسی ندید خریدار در جهان

جان می فروشم و غم عشق تو می خرم

۴

من معتقد به حسن و جمالت شدم چنانک

کز مهر وی دوست به خورشید ننگرم

۵

از روزگار هجر به جان آمدم بیا

جان را کنم فدات گر آیی شبی برم

۶

با وصل دوست دوزخ ماهست چون بهشت

با هجر دوست جنّت مأوا کجا برم

تصاویر و صوت

نظرات