جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۹۸۹

۱

بر نور شمع رویت پروانه ی حقیرم

بر آتش جمالت تا کی چنین بمیرم

۲

تا کی مرا بسوزی بر آتش فراقت

از دولت وصالت یک لحظه دست گیرم

۳

پروانه ای بر آتش ناچار می بسوزم

چون از جمال رویت ای دوست ناگزیرم

۴

در وقت جان سپردن گر بر لبم نهی لب

ای آب زندگانی باشد که من نمیرم

۵

بر خاک من چو روزی افتد گذارت ای جان

دست از لحد بر آرم تا دامنت بگیرم

۶

ای پادشاه خوبان بر حال من ببخشای

رحمی بکن خدا را کز وصل تو فقیرم

۷

دریست در جهانم بر دل ز روز هجران

جز دولت وصالت درمان نمی پذیرم

تصاویر و صوت

نظرات